عاجز کدام است؟

دو مرد در شب،راه می سپردند بر جاده ای که از جنگلی تاریک در کوهستانی دوردست می گذشت.
یکی از آنان کور بود و همراهش اورا هدایت می کرد.
درمیان انبوه درختان تاریک دیوی در وسط جاده نمایان شد.کور هیچ نترسید در حالیکه همراهش وحشت زده شده بود! آن وقت کور رفیقش را راهنمایی کرد...
این داستان کوتاه برای ما پیامی دارد.

 

 

 
کلاس فلسفه و توپ گلف
پروفسور فلسفه با در دست داشتن بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.
وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.
سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟
و همه دانشجویان موافقت کردند.
سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛  سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.
بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یکبار دیگر از پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. "در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!" همه دانشجویان خندیدند.
در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: " حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان، دوستانتان و مهمترین علایقتان- چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.
اما سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشینتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند،مسایل خیلی ساده.
پروفسور ادامه داد: اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنین، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنین، زمانی رو برای چک آپ پزشکی بذارین. با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونین.
همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. همیشه در دسترس باشین.
اول مواظب توپ های گلف باشین، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین. بقیه چیزها همون ماسه ها هستند.
یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟
پروفسور لبخند زد و گفت: " خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، همیشه در اون جایی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست!
 
 
 

راه بهشت

 

مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.

پیاده‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه‌بان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟»

دروازه‌بان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.»

- «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم.»

دروازه‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: «می‌توانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان می‌خواهد بوشید.»

- اسب و سگم هم تشنه‌اند.

نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.

مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.

مسافر گفت: روز به خیر

مرد با سرش جواب داد.

- ما خیلی تشنه‌ایم.، من، اسبم و سگم.

مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهید بنوشید.

مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.

مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید.

مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟

- بهشت

- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!

- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.

مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود!

- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...

 

بخشی از کتاب «شیطان و دوشیزه پریم»، پائولو کوئیلو

 

در کافه ای دو شعبده باز برنامه اجرا می کردند که یکی موفق بود و دیگری طرفدار چندانی نداشت.روزی شعبده باز ناموفق از آن دیگری پرسید درکارت چه رازی است که مردم دوستت دارند و دورت جمع می شوند در حالیکه تو اذعان داری کار من حرفه ای تر و هنری تر از کار توست.شعبده باز موفق جواب داد:از تو سوالی دارم.احساست نسبت به کسانی که شبها دور میزت جمع می شوند و به کارهایت چشم می دوزند چیست؟گفت به آنها احساسی ندارم! فکر می کنم عد های پولدار و بیکار دورم جمع شده اند و من مجبورم برای اینکه پول در بیاورم آنها را بخندانم.
شعبده باز موفق گفت؛اما می دانی احساس من نسبت به تماشاچیان چیست؟دائما به خود می گویم اگر این آدمهای نازنین پولشان را صرف شنیدن مزخرفات! من نمی کردند،چه اتفاقی می افتاد.با این طرز فکر خود را مدیون آنها احساس می کنم و در نتیجه همه شان را دوست دارم و چون این علاقه صمیمانه است،بر دل آنها نیر می نشیند.

مراجعین و به خصوص کسانی را که در رابطه با کار با آنها ارتباط دارید،دوست بدارید که این یکی از رموز موفقیت در کار است.

 

« از دل خاک نیلوفر آبی شکوفه می کند
و از طریق آزمایش سخت، چیزی ورای رقابت پدید می آید.هرگاه بتوانیم آن چیز والاتر و ارزشمند را به سرعت به چنگ آوریم ،نشانه ان است که در عالی ترین مسیر فرآیند بیداری به پیش می رویم و انگاه در افرینش دنیای خویش نقشی فعال و چشمگیر را آغاز خواهیم کرد.»
*از کتاب بازتابهای روح اثر رایموند*

هرگاه شاد می شوید تجربه آن شادی سالهای سال در یادتان باقی می ماند.زمان و اتفاقات گاهی می توانند شادی را از ما دور سازند اما نمی توانند آن را از بین ببرند.شادی نیاز به یادآوری ندارد،
زیرا همیشه با ماست و همه آن کاری را که باید انجام بدهیم این است که به آن اجازه دهیم قلبمان را لبریز کند.
زمین تغییر خواهد کرد،رنگها محو خواهند شد،صداها خاموش خواهند شد،اما شادی همواره تازه است و برای همیشه زنده می ماند.حتی هنگامی که خاطراتمان کمرنگ می شوند،شادی ها درخشان تر خواهند تابید زیرا شادی جاودانه است.
شادی را به زندگی ات دعوت کن تا برای همیشه آنجا بماند،هرچه بیشتر به شادی اجازه دهی که تو را لمس کند و لبریز سازد،بیشتر در زندگی ات باقی خواهد ماند.شادی را به درون لحظاتت وارد ساز و ارزشی را خلق کن تا برای همیشه با آن باشی.شادی را به دیگران منتقل ساز تا هر لحظه هدیه ای را دریافت کنی.

 

زندگی شما انعکاس درون شماست...

جهانی که در آن زندگی می کنیم کاملا قانونمند است و رنج هایی که می بریم هدفی در زندگی ما داردو آن آموختن چیزی به ماست.
ما باید به دنبال یافتن درس های آنها باشیم.
جهان انعکاس باورهای شماست و آنچه را که هستید به شما باز می تاباند.نقطه تمرکز شما کجاست؟....به درون خود نگاه کنید،خود را ابراز کرده و گرامی بدارید.به این معنا که خود را دقیقا همانطور که هستید بپذیرید و دوست بدارید.مثبت و منفی هر دو درون شماست و شما باید هر دو را بپذیرید و برای کامل بودن جنبه تاریک خود را تصدیق کنید و بپذیرید.در مورد آنچه می خواهید فکر کنید و مسئولیت خود و اعمالتان را بپذیرید.دنیای اطراف شما یک آینه است، آینه ای برای هر چیزی که شما فکر می کنید یا باور دارید.این افکار و باورها دنیای شما را می سازند.هر چیزی را که فکر می کنید و انتظار دارید به دست می آورید.به اطراف خود که آینه
شماست نگاه کنید و ببینید چه چیزی را می خواهید تغییر دهید.سپس توجه خود را به درون بازگردانید و آنچه را منعکس کننده این وضعیت است در خود بیابید و این جنبه از خود را تغییر دهید.
در نور گام بردارید و از تاریکی نترسید!

 

ثروتمندان اینگونه می اندیشند...

اغلب انسانهایی که در پی کسب درآمد بیشتری هستند،واقعا نمی دانند که از کجا باید شروع کنند،آنها فقط می دانند که می خواهند ثروتمند شوند اما اینکه نقطه شروع کجاست،برای بسیاری از آنها سوال است.البته بعضی با اندکی افزایش درآمد قانع می شوند اما آنهایی که در پی کسب ثروت فراوانی هستند،این سوال ذهنشان را مشغول کرده که
*از کجا باید شروع کنم؟*

ایمان داشته باشید که می توانید ثروتمند شوید.

اگر کسی گام اول را که ایمان به ثروتمند شدن است ،محکم برندارد،حتی اگر به طور اتفاقی هم ثروتمند شود،بعید است بتواند مدت زیادی در این وضعیت بماند چون در باور ذهنی خود هنوز فقیر است.

محدودیت در کسب موفقیت ،ثروتمند شدن و پیشرفت،ناشی از محدودیتهای ذهنی است که خودمان ایجاد کننده آن هستیم.

همین الان قلم و کاغذی بردارید و ۵ دقیقه به سازمان فکر خود نیم نگاهی بیندازید.باورهایی را که مانعی برای پیشرفت و موفقیت و ثروتمند شدن شما در ذهنتان وجود دارد،یادداشت کنید و این موانع را از ذهن خود بیرون کنید.باید به خود بقبولانید که شایستگی غیرقابل تصورترین هدیه های زندگی را در دنیا دارید.
چه بسا هر روز فرصتهای ارزشمندی در کنار ما پدید می آیند یا گاهی ذهن خلاق انسانی ،الهاماتی در تفکر ما می دمد،که تنها به دلیل باور نداشتن به توانایی پیشرفت و موفقیت به این فرصتها پشت پا می زنیم.تردیدی نیست که انسان به طوری طبیعی و فطری در عرصه های مادی و معنوی قابلیت پیشرفت بی انتهایی دارد.
ادامه دارد....      

قورباغه ها


روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با
هم مسابقه ی دو بدند.
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود.

جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند

و مسابقه شروع شد....

راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی
بتوانند به نوک برج برسند.
شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید
:
"
اوه,عجب کار مشکلی!!"
"
اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند."
یا

"
هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلند ه!"

قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند.

بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند
...
جمعیت هنوز ادامه می داد,"خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه!"
و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف  ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر.... 
این یکی نمی خواست منصرف بشه، بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید!
بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کا ر رو انجام داده؟ 
اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا
کرده؟و مشخص شد که...
 
برنده ی مسابقه کر بوده!!!

 
 
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید... چون اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند--چیز هایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید!
هیشه به قدرت کلمات فکر کنید.
چون هر چیزی که می خونید یا میشنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره
 
پس:
 
همیشه....
مثبت فکر کنید!
 
و بالاتر از اون
کر بشید هر وقت کسی خواست به شما  بگه که به آرزوهاتون نخواهید رسید! 
و هیشه باور داشته باشید
:
ما همراه خدای خودمون همه کار می تونیم بکنیم.

موانع موفقیت را می شناسید؟

هرفردی موفقیتهای خویش را براساس یک مقیاس نسبی مورد سنجش قرار می دهد. مـوفـقـیـتـهای کـوچـک بـرخی اشخاص درنظر برخی دیگر ممکن است بزرگ جلوه نماید؛این کاملا بستگی بنوع تربیت، تحصیلات و شرایط مـوجود در زندگی شما دارد.
تا زمانیکه به اهداف خود دست یافته و برای بهترین بودن سختکوشی می کـنـیـد، فـردی موفق محسوب میشوید. این اصل مطلب است.

با این حال افرادی نیز وجود دارندکه نمی توانـندبه سطـح رضایت بخشی ازموفقیت دست یابند.ضعفهای شخصیتی و یـا خـصوصـیات از پـیـش تعیین شده زندگی آنها، مـوانـع اصـلی راه چنین انسانهایی بشمار می رود. اگر در زندگی خـود شـرایـط دشـواری را تـجربه کرده اید، نگاهی به این صفات و موقعیت ها بیندازید تا ببینید در حال آماده نمودن خود برای شکستهای بیشتر میباشید یا خیر.

پشت گوش اندازی
ممکن است یکی از اصلیترین اهریمنان عامل نابودی شما در تحصیل و زندگی شغلی، طفره رفتن و به تعویق انداختن امور بوده باشد.
افرادی که علامت مزمن این "بـیـمـاری" در آنها دیده میشود، مایلند با این جملات توجیه کننده که " تمام کردنش کاری نخواهد داشت" و یا "نگران نباش، وقت برای انجام دادنش بسیار است"، کارها و وظایفشان را برای همیشه از سر خود باز کرده و به تعویق بیندازند.
اگر کاری در حد و اندازه قابلیتهایتان به شما روی آورد ولی به دلیل عذر و بهانه های ذکر شـده از انجام آن ممانعت بعمل آوردید، قطعا" پشت گوش اندازی مشکل اصـلی بـوده و باید مرتفع گردد. احساس میکنید که زمان در اختیار شما اسـت، اما هنگامی کـه وقـت موعود نزدیک می شود، برای اتمام کار بسرعت هجوم می آورید و نتیجه آن خواهد شد که آن طور که در ابتدا مد نظرتان بود از انجام عمل مورد نظر باز خواهید ماند.
فرد پشت گوش انداز معمولا انسانی تنبل و سست می باشد. او برای همه چیز عذر و بهانه داشته و با اینکه توانایی و ابزار انجـام امـور را در اختـیـار دارد، از اتـمام آنـها طـفره می رود. کار کردن با چنین اشخاصی غیر قابل تحمل است و نه تنها کاستی و سستی آنها باعث اختلال در کارها میگردد، بلکه کارمندان فعال دیگر نیز مـمکـن اسـت به چنـین خصیصه ای دچار شده و رویه آنها را در پیش بگیرند.
ترس از موفقیت
مانع اصلی دیگر واهمه داشتن از موفقیت است. با اینکه چنین افرادی دقیقا" می دانند که برای موفق شدن به چه چیزی نیاز دارنـد، امـا بدلیل داشتن ترس از موفقیت قادر به رسیدن به اهداف والای خود نیستند. در نـظـر ایـشـان راه پـیـش رو، مـخـوف و رعـب آور میباشد. نگرانی از آینده و همه مسائلی که در نهایت گریبانگیر او خواهد شد، منجر به فقدان بصیرت و بازماندن آنها می گردد؛ مـخـاطرات ذاتـی روند تجارت، رام نشدنی بنظر خواهد رسید.
فرصت های ترقی در محل کار ممکن است پیش بیایند، اما فردی که از موفقیت وحشت داشته باشد قادر به گرفتن ترفیع نخواهد بود. او بهانه می آورد که مسؤلیـتـهـای شـغـل جدید زیاد و خارج از توانایی هایش است. اینگونه اشخاص میلی به بالارفتن از پله های ترقی ندارند.
وقتی آینده نا معلوم باشد، این وحشت شدت بیشتری پیدا میکند. باید پذیرفت افــرادی که دارای چنین ترسی نمیباشند روزهایی پیش رو دارند که در آنها آینده ترسناک جــلوه مینـماید، بنابراین میتوان متوجه شد اشخاصی که فاقد مکانیزمی مناسب برای برخورد و رویارویی با چنین موقعیتی می باشند، چگونه احساسی خواهند داشت.
تشخیص و حل این مشکل آسان تر از برخورد با پشت گوش انـدازی است. بـا کمی هم محوری و اندکی صبر و شکیبایی فردی که از پذیرش مسؤلیتهایی کــه موفقیـتـش را به همراه خواهد داشت وحشت دارد، میتواند شرایط را به نفع خود تغییر دهد و از موانع موفقیت خود فراتر رود. 

فقط یک دارو دارید...

فقط یک دارو دارید:کلام خودتان!هر روز روز داوری است.بیاموزید که امروز روز آخر دنیاست.به زندگی گذشته خود بنگرید تا ببینید چگونه با کلامتان سعادت یا مصیبت را به سوی خود فرا
خوانده اید.ذهن نیمه هوشیار ذره ای حس شوخ طبعی ندارد،با این حال مردم به گونه ای مخرب درباره خود شوخی می کنند و ذهن نیمه هوشیار نیز آنرا جدی می گیرد.به محض اینکه سخن می گویید تصویری ذهنی ایجاد می کنید که بر ذهن نیمه هوشیار اثر می گذارد و آنگاه آن تصویر در برون جلوه گر می شود و عینیت می یابد.انسان باخبر از نفوذ کلام در گفتار خود دقت بسیار به خرج می دهد.زیرا کافی است مراقب واکنش کلام خود باشد تا بداند که بی ثمر باز نخواهد گشت.
به دلیل نفوذ کلام هر چه را بر زبان آورید همان را به سوی خود فرا می خوانید،پس بدانید که از چه سخن می گویید.نیروهای غیبی بی وقفه برای آدمی سرگرم کارند و هر چند او به این حقیقت واقف نباشد، سرنخ همواره در دست خود آدمی است.
حال که به نفوذ کلام پی بردیم، چرا از آن بهره نگیریم؟ مراقب کلامت باش!

بیایید در هدایت این نیروی پویای درون خود دقیق باشیم، باشد تا آن را برای شفا بخشیدن و برکت طلبیدن و... هدایت کنیم.

براستی چه چیز از آن شماست؟
برآوردن هر آرزوی درست دل را به آدمی وعده داده اند،منتها این موهبتها تنها زمانی می توانند به سراغمان بیاییند که آنها را ممکن بدانیم ـ زیرا همه چیز باید از طریق تو بیاید نه به سوی تو ! ـ
زیرا زندگی سراسر دریافت امواجی همسان با طیف احساس درونی شماست. احساس دولتمندی کنید تا هر چه بیشتر ثروت را به سوی خود بکشانید.احساس توفیق کنید تا موفق شوید.

با چشم باطن خود چه چیز را می بینید و چه تصاویری را به زندگی خود فرا می خوانید؟ قوه تخیل را قیچی ذهن خوانده اند، پس اگر به شکست فکر می کنید بی درنگ اندیشه هایتان را به سوی موفقیت باز گردانید.ظاهرا کار آسانی است منتها وقتی اندیشیدن به شکست به عادت بدل شده باشد، شکستن این عادت مستلزم جد و جهدی مدام است.البته همیشه نمی توانید اندیشه تان را مهار کنید ، اما کلام خود را که می توانید در کف اختیار بگیرید و سرانجام کلام بر ذهن نیمه هوشیار اثر می گذارد و پیروز می شود.

به هرچه توجه کنید با آن یکی می شوید. پس هرگز درباره چیزهای مخرب سخن نگویید.اما براستی چه چیز از آن شماست؟ همه برکتها و موهبتهایی که با کلام به زبان آمده، یا حتی با کلام خاموش خود به خویشتن عطا می کنید.یعنی هرآنچه با چشم باطن خود می بینید، از آن شماست و فقط ترسها و تردیدهای خودتان شما را از غنایم و خیرو صلاحتان دور نگاه می دارد.به پشت سر نگاه نکنید و به روزهای سخت نیندیشید که دیگر بار گرفتار همان اوضاع خواهید شد.
برای طلوع روزی تازه شکرگذار باشید و در برابر هر امر دلسردکننده یا ظاهر مخالف امور مصون و ایمن بمانید.

فتح و ظفر از آن هوشیاری درون یا خرد برتر است!  

ارتباط با افراد مجموعه(هنر گوش کردن)

درد دل کردن با دیگران و سخن گفتن از مشکلات کار چندان سختی نیست و هرکس به طریقی این نیاز را برطرف می کند اما گوش سپردن به حرفهای دیگران  حوصله و صبوری خاصی می خواهد.اگر یکی از افراد مجموعه شما نزدتان آمد و اجازه صحبت خواست به او چه می گویید؟چه باید بکنید؟

  • به او فرصت بدهید هرچه می خواهد بگوید.
  • او را به خاطر کاری که انجام داده سرزنش نکنید و به او نگویید اگر چنین و چنان می کردی بهتر بود.
  •  با گفته های خود او را نرنجانید و او را به شک و تردید نیندازید.
  •  موجب پریشانی و آشفتگی روحی او نشوید.

صبر کنید تا تمام حرفهای خود را بگوید و به راحتی و آرامش دست یابد.وظیفه شما در تمام این مدت سکوت است و برای اینکه هر دوی شما نتیجه خوبی بگیرید:

   به او فرصت دهید تا تمام نظرها و عقایدش را ابراز دارد.کلامی بر زبان نیاورید تا رشته کلامش قطع نشود و در تمام این مدت چشم به او داشته باشید و در صورت لزوم از او توضیح بیشتری بخواهید و با رفتار درست خود به او احساس احترام و اعتماد بیشتری ببخشید.بدین ترتیب او هرگز شکوه نخواهد کرد که حرفهای زیادی برای بیان داشتم اما مانع بیان آنها شد.شرایطی فراهم سازید که مخاطبتان همواره خود را آگاهتر و داناتر از شما حس کند و اگر در ذکر مطلبی اشتباهی کرد او را با منطق خود در هم نکوبید بلکه صبور باشید تا بر ارزش و اعتبارش لطمه ای وارد نشود و تمام این کارها را با صداقت، ایمان و حسن نیت انجام دهید و بدانید که ملاحظه کاریهای ظاهری تاثیر مثبتی بر او نخواهد داشت.اگر ضمن بیان مطلبی احساس کردید که اظهار نظر صریح و قاطعانه در مورد اشتباهش جایز نیست و احیانا موجب رنجش او می شود، به طور غیر مستقیم و با لحنی آرام و شایسته با طرح یکی دو سوال پیرامون موضوع ، او را به تفکر وادارید و با دادن فرصت کافی برای اندیشیدن به او، نظر خود را هم بیان کنید.

سخن گفتن احتیاج است، خوب گوش کردن هنر! 

یک اصل مهم موفقیت

یکی از مهم ترین اصول موفقیت در سرمایه گذاری و زندگی خوش بین بودن است، افراد خوش بین از میزان موفقیت خود انتظاری فرا تر از حد معمول دارند در نتیجه دیر ناامید می شوند وآمادگی دست زدن به کارهای زیادی را دارند.هم چنین به علت این خوش بینی پشتکارشان خیلی بیشتر از افراد معمولی است خوش بینی صفت بسیار خوبی است به شرطی که تحت کنترل باشد و در این صورت می تواند منشا پیروزی های بزرگی شود.

یا باید بهانه در بیاورید یا پول ( انتخاب کنید)!

ریچارد کارلسون یکی از ثروتمندترین مردان دنیا می گوید:

‹‹ اگر می خواهید کار مهمی انجام دهید بهترین زمان برای شروع همین حالاست، نه دیرتر، نه فردا صبح، همین حالا ››.

اقدام کنید؛ پول بسازید و به ثروتمندان بپیوندید.

به خودتان اعتماد کنید و مطمئن باشید که می توانید.

آمادگی داشتن آینده ای درخشان را دارید؟

ثروتمندان موقعیت ها و فرصت های خوب و بزرگ را به خوبی می شناسند اما دیگران نه. ثروتمندان کارهایشان را همین حالا شروع می کنند اما افراد متوسط و ضعیف به دلیل واگذار کردن کارها به روزهای دیگر فرصتی را که ممکن است آخرین فرصت باشد از دست می دهند. فکر می کنید خیلی از افراد چگونه در مدت کوتاهی ره صد ساله را می روند و به پول می رسند؟

 

برای موفقیت در هر کاری باید با نحوه ی پیمودن مسیر به سوی هدف آشنا بود و ثروتمند شدن هم از این قاعده مستثنا نیست.

محدودیت های ساخته ذهن خود را بردارید. هیچ دلیلی برای این که شما یکی از افراد ثروتمند جامعه نباشید وجود ندارد. چرا از توانایی ها و زندگی تان نهایت استفاده و لذت را نمی برید؟ قدم در راه افراد مرفه بگذارید. وارد یک زندگی سرشار از فراوانی شوید. ثروت نامحدود است. دقیقا همین الان شروع کنید و فاصله ی ارزو تا تحقق آن را بردارید.

یاد بگیرید که چگونه با استفاده از بهره وری حتی در مدت زمان کوتاهی به ثروت برسید.

ثروتمندان موقعیت ها و فرصت های خوب و بزرگ را به خوبی می شناسند اما دیگران نه. ثروتمندان کارهایشان را همین حالا شروع می کنند اما افراد دیگر به دلیل واگذار کردن کارها به روزهای دیگر فرصتی را که ممکن است آخرین فرصت باشد ار دست می دهند ( در حالی که ثروتمندان حتی اولین فرصت را هم از دست نمی دهند ).

یا باید بهانه در بیاورید یا پول ( انتخاب کنید)!

 

عوامل ۴ گانه زیر را بهتر بشناسید...

  1. وقت شناسی: برجسته ترین امتیاز انسان در عصر ماشین،سرعت و ترقی که می توانید از مزایای آن بهره مند شوید.می گویند وقت طلاست،عده ای پا را از این هم فراتر گذاشته اند و می گویند: طلا را می توان خرید اما وقت را هرگز!
  2. نظم و ترتیب: لازمه پیشرفت و ترقی در کارها.ادیسون می گوید: * تمام پیشرفتهای عالمگیر خود از جمله اختراع برق را مدیون تفکر منظم و یادداشت برداری دقیق هستم.*با این گفته ادیسون به ارزش این امتیاز واقف شوید.
  3. قول و قرار: تعیین زمان دقیق انجام یک کار و عمل به آن،در کسب اعتبار و احترام بسیار مهم است و در مقابل کسی که به تعهدات خویش عمل نمی کند، اعتبارش را نزد اطرافیان از دست می دهد و کسب دوباره این اعتبار و احترام کار ساده ای نیست.
  4. تحرک و پیگیری : موفقیت در اهداف نه تنها مستلزم تحرکی خارق العاده است، بلکه پیگیری و مداومت در کارها را نیز می طلبد.روباه شل و تنبل همیشه به انتظار پس مانده لاشه حیوانی می نشیند که شیر درنده و بی باک شکار کرده است.اگر تنبلی و سایه نشینی اختیار کنیم و همچون شیر به خواسته ها و آرزوهای خویش حمله ور نشویم، هرگز به مقصد نهایی نمی رسیم.* اراده های ضعیف همواره به صورت حرف و گفتار خودنمایی می کنند،اما اراده های قوی جز در لباس عمل و کردار ظاهر نمی شوند.*برای آنکه دیگ فعالیتتان همواره بجوشد،آتش شوق و انگیزه را در خود شعله ور نگه دارید! 

اگر بر این باورید که دیگران مانع رسیدن شما به آرزوهایتان هستند، این جملات تاکیدی را تکرار کنید:

  • به روشنی می بینم که هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند میان من و آنچه مال من است بایستد!
  • من این آرمان را که حق من می تواند از من مضایقه شود را در ذهن خودم و دیگران نابود می کنم.همه انچه شایسته عالی ترین خیرو صلاحم است به سراغم می آید و من با ادراک و بینش روشن حقیقت به آن خوشامد می گویم.
  • هیچ چیز نمی تواند معترض موهبتهایم شود، هیچ چیز نمی تواند با موهبتهایم بستیزد، من می توانم اموری عظیم را به آسانی به انجام برسانم.
  • من از توانگری دیگران ایراد نمی گیرم و انتقاد نمی کنم، به خداوند چشم می دوزم، هدایت اورا می جویم و توانگر می شوم.
  • در عشق رشک و حسد نیست.حقیقت توانگری بخش، هم اکنون آزادم می کند.
  • عشق بخشاینده خداوند هم اکنون مرا از تمامی اشتباهات مالی گذشته و اکنونم می رهاند.
  • زندگی و درآمدم نمی تواند محدود باشدخدای درونم هم اکنون مرا از هر گونه محدودیت می رهاند.من در نهایت فرزانگی و آزادی و شهامت با آینده روبه رو می شوم.هم اکنون در ذهنم دولتمندم و توانگری ام متجلی می شود.

 

یه کم به خودمون بیایم و نگرشهامون رو دقیق تر انتخاب کنیم؛

دکتر وین دایر میگه:اگر می بینید که مورد سو ء استفاده قرار می گیرید و قربانی اهداف نامطلوب دیگران میشوید، به این دلیل نیست که دنیا پراز رند و شیاد است بلکه به خاطر این است که با اعمال و گفتارتان به دیگران پیام داده اید که* از من سو ء استفاده کنید، من از هر جهت آمادگی آن را دارم* تمام آنچه در طول روز از افراد و جهان اطرافمان دریافت می کنیم، بازتاب نگرشهایمان هستند، پس آگاهانه نگرشهای مثبت را انتخاب کنیم تا هر چه غنی تر زندگی کنیم!

کسی به حیوان مرده لگد نمی زند......

در کتاب * آیین زندگی * اثر دیل کارنگی داستانی نقل شده که در اینجا ذکر می کنیم:

شاهزاده ای که در دبیرستان نظام درس می خواند، روزی با یکی از همشاگردیها به نزاع پرداخت.
همشاگردی جسور و بی باک لگدی به شاهزاده نازک نارنجی زد و او را نزد دیگران تحقیر کرد.
شاهزاده که انتظار چنین رفتاری را نداشت، به مدیر مدرسه شکایت برد.مدیر مدرسه با تعجب از شاگرد پرسید:پسر، برای چه این کار را کردی؟ مگر نمی دانی که این شاهزاده در آینده شاه این مملکت می شود؟ پسر جواب داد: چرا، خیلی خوب هم می دانم.به این دلیل به او لگد زدم که بعدها ،وقتی که شاه شد، به دوستانم بگویم که در جوانی چنین کاری را کرده ام!

با این تفسیر اگر کسی به شما حسادت کرد،نباید ناراحت شوید. یقینا امتیازات قابل توجهی در شما بوده که حسادت او را برانگیخته است. همه دشمنیها را جدی تلقی نکنید، زیرا برخی از آنها از رقابت و چشم و همچشمی ناشی می شوند.

این اسلحه کارا...

امید سلاحی است پرقدرت که درسر راه خود تمام موانع و سختیها را از میان برمی دارد، پس سعی کنید در زندگی امیدوار باشید و تردید نکنید که این اسلحه کارا هر چیزی را امکان پذیر می کند.

از مجله Scintific American