من از اشتباه بیش از موفقیت آموختم!

سرنوشت نیکسون بی شباهت به سرنوشت لینکلن نیست.او
زمانی معاون آیزنهاور،رئیس جمهور امریکا بود و پس از اتمام دوره
معاونت،کاندیدای ریاست جمهوری شد اما در برابر رقیب پرقدرت
خود،جان اف.کندی بسختی شکست خورد.۲سال بعد در انتخابات کنگره شرکت کرد ولی موفق نشد.مجددا برای سناتوری کاندیدا
شد که باز هم راه به جایی نبرد.به دنبال این عدم موفقیت تصور
می شد که نیکسون برای همیشه از صحنه سیاست کناره گیری
کند،زیرا برای معاون سابق ریاست جمهوری شکست در انتخابات
سنا باعث سرافکندگی بود.اما این تصورات و پیش بینیها به حقیقت نپیوست.نیکسون از پای ننشست و پس از مسافرتهای پیاپی به
سراسر جهان و در پی تلاش و جدیت خارق العاده اش مجددا وارد صحنه سیاست امریکا شد و این بار به مقام ریاست جمهوری نائل شد.هر چند که او به دلیل رقابت و سیاست بازیهای احزاب مجبور
به استعفا شد اما این هرگز از ارزش تلاش و کوشش خستگی ناپذیرش نکاست.او یکی از سمبولهای مقاومت است که با مثبت اندیشی ترس را از خود دور کرد و همواره سعی در موفقیت داشت.
آخرین پیام او در هنگام استعفایش چنین است:
((دیشب به عنوان رییس جمهور امریکا سرگذشت وکیل جوانی را مطالعه می کردم که به خاطر از دست دادن دخترش قصد خودکشی داشت،اما از این کار منصرف گردید و بعدا رییس جمهور امریکا شد.
می دانید آن وکیل جوان که بود؟او تئودور روزولت بود.))نیکسون در اینجا مکثی طولانی کرد و به آرامی گفت:((این پایان کار من نیست.
من دوباره به صحنه سیاست امریکا باز می گردم.)) و این گفته خود
را بعدها ثابت کرد.
میبینیم که اوضاع همیشه بر وفق مراد نیست،حتی لایق ترین و
تواناترین افراد نیز با ناملایمات و سختیها مواجه می شوند.کسانی 
که با اراده ای استوار و اعتماد بنفس بیشتر دنبال اهداف مشخص
و واقعی خویشند،رنجها را بر خود هموار می کنند و به دشواریها با دیده اغماض می نگرند.این قبیل گرفتاریها در نظر افراد ناتوان به
منزله جبر روزگار و یا قسمت است،بطوری که در کمال بیچارگی و خواری تسلیم ان می شوند!
  
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد