هدفت رو دنبال کن   
افکار به اهداف منجر میشوند،اهداف در عمل آشکار میشوند

.افکارت را برای رسیدن به هدفت متمرکز کن، اشعه های خورشید تا متمرکز نشوند نمیسوزانند. از آهسته رفتن نترس . از ایستادن بیم کن.

 به خاطر بسپاریم هدف لابلای مسیر است ، نه در انتهای آن.

سرلوحه کار کوئستیها این بینشه :

یک درخت هرچه قدر هم که بزرگ باشد از یک دانه شروع شده است،طولانی ترین سفرها را با یک قدم اغاز کنیم.

خدا را شکر کنید که نعمات و موهبت هایش به بدلیل بینش محدود ما متوقف نمی شود.
                               کاترین پاندر

زندگی  
زندگی از جزئی‌ترین رویدادها استفاده میکند تا به ما کمک کند رشد نمائیم.

هدف از روابطی که بین انسان‌ها وجود دارد، چیزی جز این نمی‌تواند باشد تا به انسانی کامل‌تر و توانمندتر و مهربانتر بدل گردیم.

پس برخورد بین انسان‌ها گام برداشتن فراتر از محدودیت‌های شخصی و آموزش مهارت‌های تازه‌ی احساسی است که قبلا فاقد آن بودیم.

پس با آغوشی باز پذیرای یادآوری کاستی‌ها و نقاط ضعف خود از سایرین باشیم تا رشدی جسورانه‌تر پیدا کنیم.

یک رمز شاد زیستن

روزی دختر کوچکی از مرغزاری می گذشت. پروانه ای را دید بر سر تیغی گرفتار. با احتیاط تمام پروانه را آزاد کرد. پروانه چرخی زد. پرکشید و دور شد . پس از مدت کوتاهی پروانه در جامه پری زیبایی در برابر دختر ظاهر شد و به وی گفت: به سبب پاکدلی و مهربانیت آرزویی را که در دل داری بر آورده می سازم. دخترک پس از کمی تامل پاسخ داد: من می خواهم شاد باشم.
پری خم شد و در گوش دخترک چیزی زمزمه کرد و از دیده او نهان گشت. دخترک بزرگ می شود. آن گونه که در هیچ سرزمینی کسی به شادمانی او نیست. هربار کسی راز شادیش را می پرسد با تبسم شیرین بر لب می گوید: من به حرف پری زیبایی گوش سپردم. زمانی که به کهنسالی می رسد. همسایگان از بیم آنکه راز جادویی همراه او بمیرد، عاجزانه از او می خواهند که آن رمز را به ایشان بگوید: به ما بگو پری به تو چه گفت؟ دخترک که اکنون زنی کهنسال و بسیار دوست داشتنی است، لبخندی ساده بر لب می آورد و می گوید: پری به من گفت همه انسانها با همه احساس امنیتی که به ظاهر دارند. به هم نیازمندند!. 
                     « ما همه به هم نیازمندیم . » 

وقتی که در شادی بسته میشه، یه در دیگه باز میشه ولی اغلب اوقات ما اینقدر به در بسته نگاه می کنیم که اون دری رو نمی بینیم که واسمون باز شده.بذار اونقدر شادی داشته باشی که زندگیتو شیرین کنه،اونقدر تجربه که قویت کنه،اونقدر غم که انسان نگهت داره و اونقدر امید که شادت کنه. 

روشنترین آینده ها همیشه بر پایه یه گذشته فراموش شده بنا میشه
تو نمیتونی تو زندگی پیشرفت کنی مگه اینکه اجازه بدی خطاها و رنجهای روحی گذشتت از ذهنت بره.

شادترین مردم لزوما بهترین چیزا رو ندارن،اونا فقط از چیزایی که سر راهشون میاد بهترین استفاده رو می کنن.

خوشبختی 

خوشبختی زمانی حاصل می شود که شما

 به کاری که انجام می دهید اعتقاد داشته باشید،

 آن را خوب بشناسید و دوست داشته باشید.                  

                                            برایان تریسی

  خوش بین باشیم

خوشبین نوری را که وجود ندارد، می بینید.

پس چگونه است که بدبین همیشه باید به دنبال خاموش کردن آن نور باشد...!؟

یک رمز توی کار کوئستر ها توجه به این نکته است که :ساده ترین راه برای تغییر نکردن,بهانه آوردن است!با توجه به این نکته ساده از ادامه راه درستتون باز نمونید.

با قدرت به پیش!

آنان که آفتاب را به دیگران ارزانی می دارند ، نمی توانند

 خود از آن بی بهره باشند .

نتیجه گیری از بعضی افکار، احتیاج به منطق و روش ندارد، بلکه جسارت فوق العاده می خواهد. حفظ و رعایت منافع دوستی ها و آنچه بنظر ما حقایق هستند نمی گذارد منطق و روش، کار خودش را بکند. منطق، موقعی کار خودش را می کند که احتیاج به جسارت نباشد. وقتی که علاقه ما به افکار خود، از جسارت می کاهد، منطق ما هیچگاه نخواهد توانست ما را،ماورای اعتقادات و افکار مورد علاقه مان ببرد. ماورای مرزهای افکار خود رفتن، جسارت میخواهد. در حقیقت ماورائی نیست. همهء ماوراء ها، در حقیقت است. حقیقت، جسارت را از ما میگیرد که ماورای آن برویم. جسارتی که ما را یاری دهد یک گام ورای حقیقت خود برویم، حقیقت ما را منتفی خواهد ساخت.

دوستان کوئستی من!به جسارت خودتون افتخار کنید!

نقطه توجه خودمون رو با دقت انتخاب کنیم...

روزی پسر کوچکی در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد.او از پیدا کردن سکه آن هم بدون زحمت خیلی ذوق زده شد .این تجربه باعث شدکه او بقیه روزهای عمرش هم با چشمهای بازسرش را به سمت پایین بگیرد و به دنبال سکه بگردد.او در مدت زندگیش 296سکه1سنتی /48سکه 5سنتی/19سکه10سنتی/16سکه 25سنتی/2نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده پیدا کرد.یعنی جمعا13دلارو 26سنت.اما در برابر بدست آوردن این ثروت او زیبایی دل انگیز 31396طلوع خورشید /۱۵۷درخشش رنگین کمان و منظره درختان افرا را از دست داد.
او هیچگاه ابرهای سفیدی را که بر فراز آسمانها در حرکت بودند ندید.و پرندگان در حال پرواز /درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر هرگز جزیی از خاطرات او نشد.

آموخته ام که...

همه خواهان آنند که در اوج قله زندگی کنند ، اما همه شادیها و پیشرفتها زمانی رخ می دهند که در حال صعود به سوی آن هستی.

دوستان گلدکوئستی عزیز،یادمون باشه سختیها هم به اندازه خودشون شیرینن،مهم نگاه ماست!

با قدرت به پیش!

حکایت سقا و دو کوزه


یک سقا در هند ، دو کوزه بزرگ داشت که هر کدام از آنها را از یک سر میله ای آویزان می کرد و روی شانه هایش می گذاشت . در یکی از کوزه ها شکافی وجود داشت . بنابراین در حالی که کوزه سالم ، همیشه حداکثر مقدار آب ممکن را از رودخانه به خانه ارباب می رساند، کوزه شکسته تنها نصف این مقدار را حمل می کرد.
برای مدت دو سال ، این کار هر روز ادامه داشت . سقا فقط یک کوزه و نیم آب را به خانه اریاب می رساند. کوزه سالم به موفقیت خودش افتخار میکرد. موفقیت در رسیدن به هدفی که به منظور آن ساخته شده بود.
اما کوزه شکسته بیچاره از نقص خود شرمنده بود و از اینکه تنها می توانست نیمی از کار خود را انجام دهد، ناراحت بود. بعد از دوسال روزی در کنار رودخانه ، کوزه شکسته به سقا گفت : « من از خودم شرمنده ام و می خواهم از تو معذرت خواهی کنم .» سقا پرسید : « چه می گویی؟ از چه چیزی شرمنده هستی ؟» کوزه گفت : « در این دو سال گذشته من تنها توانسته ام نیمی از کاری را که باید ، انجام دهم . چون شکافی که در من وجود داشت ، باعث نشتی آب در راه بازگشت به خانه اربابت می شد. به خاطر ترک های(tarak) من ، تو مجبور شدی این همه تلاش کنی ولی باز هم به نتیجه مطلوب نرسیدی.»
سقا دلش برای کوزه شکسته سوخت و با همدردی گفت : « از تو می خواهم در مسیر بازگشت به خانه ارباب ، به گل های زیبای کنار راه توجه کنی.»
در حین بالا رفتن از تپه ، کوزه شکسته ، خورشید را نگاه کرد که چگونه گل های کنار جاده را گرما می بخشد و این موضوع ، او را کمی شاد کرد. اما در پایان راه باز هم احساس ناراحتی می کرد. چون دید که باز هم نیمی از آب نشت کرده است . برای همین دوباره از صاحبش عذرخواهی کرد . سقا گفت :« من از شکاف های تو خبر داشتم و از آنها استفاده کردم . من در کناره راه ، گل هایی کاشتم که هر روز وقتی از رودخانه بر می گشتیم ، تو به آنها آب داده ای . برای مدت دو سال ، من با این گل ها ، خانه اربابم را تزئین کرده ام . بی وجود تو ، خانه ارباب نمی توانست این قدر زیبا باشد.»

موفقیت

از تمام نیروهای خود برای رسیدن به موفقیت استفاده کنید . برای ان وقت بگذارید . فکر کنید . مطالعه کنید . مشورت کنید و با اطمینان تصمیم بگیرید . تمامی افکارهای منفی از قبیل ترس . حسادت . تنفر . انتقام . حرص. و طمع . خرافات . و خشم را از خود دور کنید .بخشی از اوقات خود را برای استراحت . تفکر . تنش زدایی و تمرین ارامش روانی . عضلانی اختصاص دهید. اراده کردن و خواستن یک میل درونی است . که عمل به ان موفقیت را به بار خواهد اورد . شما به شرط داشتن اراده قوی و مقاومت و شکیبایی موفق به انجام هر کاری خواهید بود.

با قدرت به پیش!

از پائولو کوئلیو

به ندای قلبت گوش بسپر. قلبت همه چیز را می داند. چون روح جهان را می بیند و یک روز نزدش باز خواهد گشت.

همیشه بهترین راه را برای پیمودن می بینیم. اما فقط راهی را می پیمائیم که به آن عادت کرده ایم.

لحظاتی هست که جز غم و رنج چیزی رخ نمی دهد و نمی توانیم از آن اجتناب کنیم. تنها هنگامی دلیل وجودشان را می فهمیم که بر آنها غلبه کرده باشیم.



هر انسانی قادر است با تغییر در زندگی دیگران , زند گی اش را متحول کند!

 

امید  

هرگز فراموش نکن که پایان شب سیه سپید است/
میدونستی لحظاتی قبل از سپیده صبح آسمان به اوج سیاهی میرسه؟
و موید همه موارد فوق"ان مع العسر یسرا"
پس هرگز از ادامه راه درست هر چند سخت نا امید مشو.

 

حکایت دولت..

همواره به خاطر بیاور که در اوجی معین دیگر ابری نیست. اگر زندگیت ابری است به این دلیل است که روحت انقدر که باید بالا نرفته است...

زندگی ...  
ساده زندگی کن .

سخاوتمندانه عشق بورز .

عمیق توجه کن و

مهربانانه سخن بگو ...

هر چیزی توانا یی بینهایت شدن را دارد
یک تکه فلز تنها میداند که محکم است ولی وقتی به شکل یک ماشین(مثلاً اتومبیل) در می آید می فهمد که می تواند حرکت کند ، وقتی جزئی از یک رایانه می شود درک می کند که می تواند محاسبه کند و...
به آن تکه فلز باید توانایی هایش رامی آموختیم ولی یک انسان می تواند خود بفهمد و درک کند
و توانایی های خودش را دریابد و از آن استفاده کند ،پس آن لحظه که احساس ضعف و ناتوانی کردی با خود بگو که من به اندازه بینهایت توانا هستم و به یاد بیاور که فقط پشتکار،تصمیم و اراده،قدرت مطلق هستندوهیچ چیز در زندگی جای پشتکار را نمیگیرد.

انسان موفق کسی است که همیشه عقل را در کنار احساس قرار دهد و آینده خود و هدفهای مهمی را که دارد فدای چند لحظه زودگذر نکند.