شبی یک گلابی

حل برخی از مشکلات برای بسیاری از ما دشوار به نظر می آید، اما باید به این واقعیت توجه داشت که مشکلاتمان آن قدر ها هم پیچیده و غامض نیستند که نتوانیم از عهده شان برآییم؛به
عبارت دیگر، مشکلات ما به اندازه تواناییهای ماست.برای نمونه، مسایل یک کارمند ساده شبیه مسایل یک دیپلمات برجسته نیست، همان طور که یک کارگر معمولی در قیاس با مهندس ساختمان با مشکلاتی متفاوت سروکار دارد.
ناپلیون می گوید*برای خاموش کردن آتش باید به آن نزدیک شد.* فرار از آتش باعث طغیان آن و سرایتش به نقاط دیگر می شود.
داستان **شبی یک گلابی** داستان معروفی در ارتباط با مطالب بالاست:
می گویند کدخدای یکی از دهات نزد پزشک رفت تا برای سردرد مزمن و ناراحتیهای گوارشی خود نسخه ای بگیرد.دکتر پس از معاینه و سوال و جواب شبی یک گلابی و هر صبح ناشتا یک لیوان آب تجویز کرد.کدخدا که از راه دور آمده بود،ناراحت شد و گفت:آقای دکتر این چه دوا و درمانی است؟ چرا به من قرص یا آمپول نمی دهید؟ما اینهمه راه نیامدیم که شما مسخره مان کنید.دکتر با خونسردی پاسخ داد: کدخداجان، چرا مسخره کنم!تو دچار یبوست مزاجی و بهترین دوا این است که شبها یک گلابی و هر صبح ناشتا یک لیوان آب بخوری.چرا می خواهی شکمت را با دارو پر کنی؟
بیشتر کارها آنطور که به نظر می آید دشوار نیست و چه بسا انجام آن از تجویز این پزشک هم آسانتر باشند! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد